سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه های تنهایی من

گوشه ی دنجی برای پر کردن تنهاییام...

درباره من
فائزه
منم مثل سید علی صالحی معتقدم ، همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم که جهان را، بی جهت، یک جور عجیبی جدی گرفته ایم..
نویسنده: فائزه
تاریخ: جمعه 91/9/24

توی مبل فرو رفته بود و به یکی از مجلات مُدی که زنش همیشه می خرید نگاه میکرد.
زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز..

زن داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق بود ور می رفت. شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبش پیدا شد. از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده اش گرفته بود..

زن آنچنان سریع برگشت و نگاهش کرد که فرصت نکرد لبخندش را جمع و جور کند.
گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی مرد ایستاد و گفت:
نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام.
من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت.
گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟
بعد، بدون این که منتظر پاسخ باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:
اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند. رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند
ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند.
چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.
مرد کنارش رفت و گونه اش را بوسید. این 

لذت بخش ترین بوس ه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی می زد.....






برچسب ها
دوستان
لینک های مفید
ابزارک های وبلاگ
قالب وبلاگ

RSS

بازدید امروز: 134
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 368262